مطالب خبری جدید  و  آموزنده
مطالب خبری جدید  و  آموزنده

مطالب خبری جدید و آموزنده

نقدی بر کتاب‌ آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌....دکتر جواد هیئت

نقدی بر کتاب‌ آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌....دکتر جواد هیئت‌‌



حدود هفتاد و پنج‌ سال‌ پیش‌ کتابی بنام‌ «آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌» از طرف‌ سید احمد کسروی در تهران‌ انتشار یافت‌. این‌ کتاب‌ درآن‌ موقع‌ به‌ عنوان‌ حرف‌ تازه‌ سر و صدائی کرد و چون‌ موافق‌ جریان‌ و جو حاکم‌ سیاسی و فرهنگی و خواسته‌های رژیم‌ وقت‌ بود در بسیاری ازخوانندگان‌ که‌ با اصول‌ زبانشناسی و تاریخ‌ زبانهای کشورمان‌ آشنائی کافی نداشتند، تأثیر قابل‌ توجهی داشت‌
 

نقدی بر کتاب‌ آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌

 جواد هیئت‌‌

حدود هفتاد و پنج‌ سال‌ پیش‌ کتابی بنام‌ «آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌» از طرف‌ سید احمد کسروی در تهران‌ انتشار یافت‌. این‌ کتاب‌ درآن‌ موقع‌ به‌ عنوان‌ حرف‌ تازه‌ سر و صدائی کرد و چون‌ موافق‌ جریان‌ و جو حاکم‌ سیاسی و فرهنگی و خواسته‌های رژیم‌ وقت‌ بود در بسیاری ازخوانندگان‌ که‌ با اصول‌ زبانشناسی و تاریخ‌ زبانهای کشورمان‌ آشنائی کافی نداشتند، تأثیر قابل‌ توجهی داشت‌ که‌ هنوز هم‌ آثار آن‌ کم‌ و بیش‌ادامه‌ دارد و چون‌ در این‌ مورد جز تأیید و یا سکوت‌ تاکنون‌ جوابی نوشته‌ نشده‌ هنوز هم‌ عده‌ای از هم‌ میهنان‌ ما نوشته‌های او را لااقل‌ در این‌مورد از کشفیات‌ حقایق‌ تاریخی می‌پندارند! در این‌ اواخر عده‌ای از همشهریان‌ عزیز با نامه‌ و یا شفاهاً دربارة‌ نوشته‌های کتاب‌ فوق‌الذکر سئوال‌ می‌کنند و نظر ما را جویا می‌شوند. با در نظر گرفتن‌ مراتب‌ فوق‌ اینجانب‌ بعد از خواندن‌ کتاب‌ زبان‌ آذری کسروی لازم‌ دیدم‌ برای روشن‌ شدن‌ ذهن‌ خوانندگان‌ مقاله‌ زیر رابرای چاپ‌ در هفته‌نامه‌ شمس‌ تبریز ارسال‌ نمایم‌. نویسنده‌ در دیباچة‌ کتاب‌ «آذری‌» انگیزه‌ نگارش‌ خود را چنین‌ بیان‌ می‌کند: بیست‌ و اندی سال‌ پیش‌ یک‌ رشته‌ گفتارها در روزنامه‌های تهران‌، قفقاز و استانبول‌ در پیرامون‌ مردم‌ آذربایجان‌ و زبان‌ آنجا نگارش‌یافت‌. در عثمانی در آن‌ زمان‌ دستة‌ اتحاد و ترقی بروی کار آمده‌ و آنان‌ به‌ این‌ می‌کوشیدند که‌ همه‌ ترکان‌ را در هر کجا که‌ هستند با خودهمدست‌ گردانند و یک‌ توده‌ ترک‌ بسیار بزرگی پدید آورند و در قفقاز نیز پیروی از اندیشه‌ ایشان‌ می‌نمودند و... بعد می‌گوید: «لیکن‌ درتهران‌ روزنامه‌ها به‌ جوش‌ آمده‌ به‌ پاسخ‌ می‌کوشیدند و چیزهائی می‌نوشتند که‌ اگر ننوشتندی بهتر بودی‌... چنانکه‌ یکی از روزنامه‌های‌تهران‌ می‌نوشت‌ مغولان‌ چون‌ به‌ ایران‌ آمدند با زور و فشار ترکی را در آذربایجان‌ رواج‌ دادند. این‌ است‌ نمونه‌ای از پاسخ‌هائی که‌ به‌نویسندگان‌ ترک‌ داده‌ می‌شد و شما چون‌ بسنجید چندین‌ نادرستی در آن‌ پدیدار است‌ زیرا...». بعد می‌گوید: «و چون‌ سخن‌ از آذربایجان‌ و مردم‌ آنجا می‌رفت‌ و من‌ برخاسته‌ از آذربایجانم‌ بر آن‌ شدم‌ چگونگی را از راهش‌جستجو کنم‌ و به‌ نتیجه‌ روشنی رسانم‌. اینست‌ دفتری بنام‌ آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌ پدید آوردم‌». بعد در زیرنویس‌ همان‌ صفحه‌ اضافه‌ می‌نماید: «پیش‌ از آن‌ برخی از نگارندگان‌ اروپائی «آذری‌» را ترکی آذربایگان‌ شناخته‌ بودند.چنانکه‌ در آنسیکلوپدی اسلامی در حرف‌ «الف‌» که‌ پیش‌ از دفترچة‌ من‌ چاپ‌ شده‌ آذری را به‌ همین‌ معنی آورده‌ و لیکن‌ سپس‌ درحرف‌ «تا» در گفتگو از تبریز که‌ پس‌ از دفترچة‌ من‌ چاپ‌ یافته‌ آذری به‌ معنی درست‌ خود آمده‌». در مورد اتحاد و ترقی لازم‌ به‌ توضیح‌ است‌ که‌ اتحاد و ترقی نام‌ حزبی است‌ که‌ در اواخر خلافت‌ عثمانی تشکیل‌ و مدتی حکومت‌را به‌ دست‌ گرفت‌ ولی ایدئولوژی این‌ حزب‌ پان‌تورکیزم‌ نبود بلکه‌ ناسیونالیزم‌ ترک‌ بود. در برابر دولت‌ عثمانی و طبقة‌ حاکم‌ وقت‌ که‌از اقوام‌ مختلف‌ ترک‌، عرب‌، کرد، آرناوود (آلبانیائی‌) و غیره‌ تشکیل‌ شده‌ بود. این‌ حزب‌ از نظر سیاسی مشروطه‌ خواه‌ و مخالف‌استبداد خلفای عثمانی بود. با این‌ همه‌ عنوان‌ کردن‌ این‌ مسئله‌ از طرف‌ مؤلف‌ نشان‌ می‌دهد که‌ کتاب‌ با انگیزة‌ سیاسی نوشته‌ شده‌است‌. 1ـ در مورد اصطلاح‌ زبان‌ آذری باید متذکر شوم‌ که‌ هنوز هم‌ در غرب‌ دانشمندان‌ زبانشناس‌ «آذری‌» را نام‌ ترکی آذربایجانی‌می‌شناسند و گاهی هم‌ به‌ لهجه‌ آذری منظور نظر مؤلف‌ اشاره‌ای می‌کنند (رجوع‌ شود به‌ آنسیکلوپدیهای معاصر انگلیسی‌، فرانسه‌ وآلمانی و آنسیکلوپدی اسلام‌ و کتابهای تورکولوژی مؤلفین‌ غربی‌). - در صفحه‌ 9 در بحث‌ آذری یا زبان‌ آذربایجان‌ از ابن‌ حوقل‌ چنین‌ نقل‌ می‌نماید: «پسر حوقل‌ که‌ در نیمه‌ یکم‌ سده‌ چهارم‌ کتاب‌«المسالک‌ و الممالک‌» نوشته‌ در سخن‌ راندن‌ از آذربایجان‌ و آران‌ و ارمنستان‌ چنین‌ می‌گوید: «زبان‌ مردم‌ آذربایجان‌ و زبان‌ بیشتری ازمردم‌ ارمنستان‌ فارسی و عربی است‌ لیکن‌ کمتر کسی به‌ عربی سخن‌ گوید و آنانکه‌ به‌ فارسی سخن‌ گویند به‌ عربی نفهمند تنهابازرگانان‌ و زمین‌داران‌اند که‌ گفتگو با این‌ زبان‌ نیک‌ توانند. برخی تیره‌ها نیز در اینجا و آنجا زبانهای دیگری می‌دانند. چنانکه‌ مردم‌ارمنستان‌ به‌ ارمنی و مردم‌ بردعه‌ به‌ آرانی سخن‌ گویند...» با توجه‌ و دقت‌ به‌ نوشته‌ ابن‌ حوقل‌ و زیرنویس‌ کسروی معلوم‌ می‌شود که‌ در قرن‌ چهارم‌ هجری هم‌ اران‌ یا بردعه‌ جزو آذربایجان‌ به‌شمار می‌آمده‌ است‌. اگرچه‌ در آن‌ زمان‌ هم‌زبان‌ مردم‌ فارسی و عربی نبوده‌ و در اران‌ زبان‌ اکثریت‌ مردم‌ و زبان‌ رایج‌ ترکی بوده‌است‌.(1) - در صفحه‌ 11 از قول‌ یاقوت‌ حموی دربارة‌ آذربایجان‌ می‌نویسد: «نیمزبانی دارند که‌ آذریه‌ نامیده‌ شود و کسی جز از خودشان‌نفهمد (معجم‌البلدان‌). از این‌ سخن‌ یاقوت‌ حموی پیداست‌ که‌ زبان‌ گفتگوی مردم‌ آذربایجان‌ (نیم‌ زبان‌) در حد لهجه‌ و یا گویشی بوده‌ که‌ برای فارسی‌زبانان‌ هم‌ قابل‌ فهم‌ نبوده‌ است‌. با وجود این‌ کسروی بعد از نقل‌ و قول‌ یاقوت‌ حموی آذری را شاخه‌ای از فارسی می‌خواند! در صفحة‌ 13 در مبحث‌ «ترکی چگونه‌ و از کی به‌ آذربایجان‌ راه‌ یافته‌» می‌نویسد: «از آنچه‌ تا اینجا گفتیم‌ پیداست‌ که‌ آذربایجان‌ تاسده‌های پیشین‌ تاریخ‌ هجری مردمش‌ جز آریان‌ یا ایران‌ و زبانش‌ جز از ریشه‌ آری نبوده‌ و تا سدة‌ هشتم‌ آذری زبان‌ آنها بوده‌...» 2ـ مؤلف‌ در صفحه‌ (6) می‌نویسد: «آری ما این‌ را نیز می‌دانیم‌ که‌ پیش‌ از ایران‌ (آریائیها) بومیان‌ دیگری در آذربایجان‌ می‌نشسته‌اندو ایران‌ چون‌ به‌ آنجا درآمده‌ و بر آن‌ بومیان‌ چیره‌ شده‌اند دو تیره‌ به‌ هم‌ در آمیخته‌اند ولی این‌ در همه‌ جا بوده‌ است‌ و ما در پی آن‌نیستیم‌ که‌ بگوئیم‌ مردم‌ آذربایجان‌ یا مردم‌ ایران‌ تنها از ریشه‌ ایر بوده‌اند...» با وجود این‌ کسروی نوشته‌ خود را ندیده‌ گرفته‌ و مردم‌آذربایجان‌ را به‌ طور مطلق‌ آریائی می‌شمارد. - در صفحه‌ 15 در مبحث‌ «نخستین‌ دسته‌های ترکان‌ در آذربایجان‌» می‌نویسد «مهاجرت‌ نخستین‌ دستة‌ ترکان‌ به‌ آذربایجان‌ درزمان‌ سلطان‌ محمود غزنوی اتفاق‌ افتاد!» به‌ طوریکه‌ در تواریخ‌ نوشته‌ شده‌ نخستین‌ دسته‌های ترکان‌ قبل‌ از اسلام‌ یعنی در قرنهای 5-2 میلادی به‌ آذربایجان‌ آمدند (هونها،سابیرها، آغاچریها، خزرها و بلغارها، پئچه‌نک‌ها و قبچاقها، کنگرلوها، اوْن‌ اوْغوز و ساری اوْغوزها(2)). بعد در زمان‌ انوشیروان‌ (قرن‌ ششم‌ میلادی‌) دسته‌ای از ترکان‌ گوگ‌ ترک‌ غربی از سپاه‌ ایستمی‌خان‌ به‌ ایران‌ آمدند و با دستورانوشیروان‌ در آذربایجان‌ ساکن‌ شدند (یادداشتهای انوشیروان‌، ترجمه‌ رحیم‌زاده‌ صفوی‌). - بعد به‌ مهاجرت‌ ترکان‌ در زمان‌ سلجوقیان‌ اشاره‌ می‌کند و می‌گوید: «ما نمی‌توانیم‌ گفت‌ که‌ در زمان‌ مغول‌ بر شمارة‌ ترکان‌ درآذربایجان‌ افزود و رهنمونی برای چنان‌ سخنی در دست‌ نمی‌داریم‌». - لازم‌ به‌ یادآوری است‌ که‌ غیر از ترکان‌ اوغوز (غز) که‌ همراه‌ سلجوقیان‌ به‌ ایران‌ آمدند و بیشترشان‌ در آذربایجان‌ و آناطولی سکنی‌گزیدند انبوع‌ ترکان‌ قبچاق‌ نیز در اواخر قرن‌ نهم‌ میلادی از شمال‌ دریای خزر و قفقازیه‌ به‌ آذربایجان‌ آمده‌ و در آنجا ماندند. ضمناًطبق‌ نوشته‌های مورخین‌ اروپائی‌و اسلامی (جامع‌التواریخ‌، وصاف‌، عبدالله‌ کاشانی و ابن‌ اثیر) بیش‌ از نصف‌ سپاهیان‌ مغولان‌ راترکان‌ تشکیل‌ می‌دادند و عدة‌ زیادی از فرماندهان‌ ارتش‌ مغول‌ ترک‌ بودند. در زمان‌ هلاکو در حدود دو میلیون‌ ترک‌ با مغولان‌ به‌ ایران‌آمدند که‌ بیشترشان‌ در آذربایجان‌ اتراق‌ کردند. بنابراین‌ برخلاف‌ نظر کسروی در زمان‌ مغولان‌ برتعداد ترکان‌ در آذربایجان‌ افزوده‌شده‌ و زبان‌ عمومی مردم‌ آذربایجان‌ ترکی شده‌ بود. به‌ طوریکه‌ ابن‌ بطوطه‌ و ابن‌ فضل‌الله‌ العمری (سیاحان‌ معروف‌ عرب‌) که‌ در قرن‌14 میلادی از تبریز دیدن‌ کرده‌اند اهالی را ترک‌ زبان‌ توصیف‌ نموده‌اند. - مؤلف‌ در صفحه‌ 21 صراحتاً اعتراف‌ می‌کند که‌ رواج‌ ترکی در آذربایجان‌ در 70 سال‌ دوران‌ حکومت‌ قره‌قویونلو و آق‌ قویونلوهابوده‌ زیرا «در این‌ زمان‌ ترکان‌ با انبوهی بسیار رو به‌ اینجا آوردند و بر شمارة‌ ایشان‌ بسیار افزوده‌...» بعد در صفحه‌ بعدی همگانی شدن‌ترکی را در آذربایجان‌ در زمان‌ صفویان‌ می‌نگارد. به‌ نظر مؤلفین‌ غربی ترکی از زمان‌ سلاجقه‌ زبان‌ اکثریت‌ مردم‌ شده‌ است‌ ولی‌دانشمندان‌ شوروی معتقدند که‌ ترکی در قرنهای 9-7 میلادی یعنی دوم‌ هجری زبان‌ عموم‌ مردم‌ را در آذربایجان‌ تشکیل‌ می‌داده‌است‌. در صفحه‌ 22 از نسبت‌ مادری شاه‌ اسماعیل‌ که‌ دختر اوزون‌ حسن‌ بوده‌ سخن‌ می‌گوید و اشاره‌ می‌کند که‌ شعر ترکی را به‌ پیروی ازامیرعلیشیر نوائی می‌سروده‌، ضمناً اعتراف‌ می‌کند که‌ «یاران‌ او (شاه‌ اسماعیل‌) جز ایل‌های استاجلو و شاملو و تکلو و ورساق‌ وروملو و ذوالقدر و افشار و قاجار نبوده‌اند و دسته‌هائی نیز از قرچه‌داغ‌ آذربایجان‌ با ایشان‌ بوده‌اند». - شاه‌ اسماعیل‌ علاوه‌ بر اینکه‌ خودش‌ نوة‌ اوُزون‌ حسن‌ پادشان‌ آق‌ قویونلو بود پدرش‌ سلطان‌ حیدر هم‌ خواهرزادة‌ اوزون‌ حسن‌ بودولی شعر ترکی را به‌ پیروی از امیرعلیشیر نوائی نمی‌سرود. نوائی تمام‌ اشعارش‌ را به‌ وزن‌ عروضی گفته‌ در صورتیکه‌ اکثریت‌ اشعارشاه‌ اسماعیل‌ خطائی به‌ وزن‌ هجائی یعنی به‌ شکل‌ شعر عامیانه‌ و مردمی (عاشق‌) است‌ و بیشتر برای ترویج‌ مذهب‌ شیعه‌ در بین‌ایلات‌ قیزیل‌ باش‌ که‌ جز ترکی نمی‌دانستند سروده‌ شده‌ است‌. - در صفحه‌ 24 مؤلف‌ چنین‌ می‌نویسد: «هم‌ باید دانست‌ که‌ پراکندگی زبان‌ ترکی در ایران‌ در زمان‌ صفویان‌ به‌ بالاترین‌ پایگاه‌ خودرسید و چون‌ ایشان‌ سپری شدند پیشرفت‌ ترکی نیز باز ایستاد و سپس‌ روبه‌ پیشرفت‌ نهاد. بویژه‌ پس‌ از آغاز مشروطه‌ و پیدایش‌ شورکشورخواهی در ایران‌ و بنیاد یافتن‌ روزنامه‌ها و دبستانها که‌ اینها ترکی را پس‌ می‌برد و از میدان‌ آن‌ می‌کاهد». بعد می‌گوید: «با آنکه‌زبان‌ کنونی فارسی بسیار نارساست‌ و بسیاری از معنی‌هائی که‌ به‌ ترکی توان‌ فهمانید این‌ زبان‌ به‌ فهمانیدن‌ آنها توانا نیست‌ و از هر باره‌بر یک‌ آذربایجانی سخت‌ است‌ که‌ با این‌ زبان‌ سخن‌ راند با این‌ همه‌ در آذربایجان‌ آرزوی رواج‌ فارسی در میان‌ خاندانها از سالها روان‌است‌». مؤلف‌ با آنکه‌ اعتراف‌ می‌کند که‌ ترکی به‌ علت‌ آمدن‌ انبوه‌ اقوام‌ ترک‌ و مستحیل‌ شدن‌ مردم‌ بومی در آنها زبان‌ عمومی مردم‌ شده‌ بازمی‌خواهد زبان‌ ترکی را که‌ زبان‌ طبیعی مردم‌ می‌باشد از بین‌ ببرد (بازپس‌ بزند) و بجای آن‌ نه‌ نیم‌ زبان‌ آذری قدیم‌ را بلکه‌ زبان‌ فارسی‌را جایگزین‌ نماید. اما این‌ امر تقریباً محال‌ را چگونه‌ می‌خواهد انجام‌ دهد! ضمناً مؤلف‌ در زیرنویس‌ صفحه‌ 25 ادعا می‌کند که‌نارسائی فارسی را که‌ مربوط‌ به‌ محدودیت‌ اشکال‌ و زمانهای گذشته‌ و حال‌ افعال‌ بوده‌ خود او رفع‌ کرده‌ است‌! - اما علت‌ اینکه‌ در اوایل‌ صفویه‌ ترکی در آذربایجان‌ قوت‌ گرفت‌ و بیش‌ از پیش‌ تعمیم‌ یافت‌، همچنانکه‌ مؤلف‌ در صفحه‌ 24می‌نویسد آمدن‌ ایلات‌ ترک‌ (شیعه‌ قیزیلباش‌) استاجلو، شاملو، روملو... همراه‌ شاه‌ اسماعیل‌ برای به‌ دست‌ آوردن‌ پیروزی و برپائی‌دولت‌ صفویه‌ و همچنین‌ مهاجرت‌ اقوام‌ ترک‌ از شرق‌ آسیای صغیر به‌ آذربایجان‌ بود. با وجود این‌ در همان‌ ابتدای حکومت‌ صفویه‌نیز فارسی زبان‌ رسمی دولت‌ بود و ترکی در زمان‌ شاه‌ اسماعیل‌ و طهماسب‌ اول‌ در کنار فارسی مقام‌ دوم‌ را داشت‌ و بعد از روی کارآمدن‌ شاه‌ عباس‌ اول‌ و انتقال‌ پایتخت‌ به‌ اصفهان‌ ترکی‌، به‌ قول‌ مؤلف‌، بازپس‌ زده‌ شده‌ و کارها از دست‌ خوانین‌ و بیگهای ترک‌ گرفته‌و به‌ دست‌ فارس‌های شهری سپرده‌ شد. و اما در دوران‌ اخیر «پس‌ از آغاز مشروطه‌ و پیدایش‌ کشورخواهی در ایران‌» ترکی بازپس‌نرفت‌ زیرا مشروطه‌ نهضت‌ آزادیخواهی بود و برای بریدن‌ زبان‌ مردم‌ برپا نشده‌ بود بلکه‌ بعد از روی کارآمدن‌ رضاشاه‌ و تعطیل‌مشروطه‌ و ترویج‌ ملی‌گرائی افراطی فارس‌، ترکی بازپس‌ زده‌ شد! مؤلف‌ در صفحات‌ 26 و 27 می‌گوید: «باید دانست‌ زبانی که‌ ما امروز سخن‌ می‌گوئیم‌ و آنرا فارسی و یا ایرانی می‌نامیم‌ همان‌ زبانست‌که‌ چهار هزار سال‌ پیش‌ از این‌ ایران‌ یا مردم‌ ایر در میهن‌ باستان‌ خود (ایران‌ ویچ‌) سخن‌ می‌گفته‌اند» بعد بوجود دو زبان‌ شمال‌ وجنوب‌ اعتراف‌ می‌کند و بعد زبانهای پارس‌، مد، پارت‌ و پهلوی را یکی می‌داند و می‌گوید «این‌ چیزی است‌ که‌ ما از روی اندیشه‌درمی‌یابیم‌». در زبانشناسی وقتی می‌توان‌ دو یا چند زبان‌ را یکی دانست‌ که‌ لااقل‌ برای هم‌ قابل‌ فهم‌ باشند. ما می‌دانیم‌ هیچکدام‌ از این‌ زبانها باآنکه‌ مانند دیگر زبانهای اروپائی از گروه‌ هند و اروپائی می‌باشند برای یکدیگر قابل‌ فهم‌ نیستند. بنابراین‌ نمی‌توان‌ آنها را یک‌ زبان‌دانست‌ ولو اینکه‌ ریشه‌ آنها مشترک‌ بوده‌ باشد. مؤلف‌ بارها بجای گویش‌، نیم‌ زبان‌ و زبان‌ به‌ کار می‌برد و همه‌ نیم‌ زبانها را که‌ از آمیزش‌ زبان‌ بومی و آریائی بوجود آمده‌اندشاخه‌های یک‌ زبان‌، ایران‌ (فارسی‌) می‌انگارد. در صورتیکه‌ این‌ گویشها: آذری‌، تاتی‌، هرزنی و سمنانی برای فارسی زبان‌ قابل‌ فهم‌نیست‌. بنابراین‌ طبق‌ اصول‌ زبانشناسی نمی‌توانند گویش‌ یا لهجه‌ای از آن‌ زبان‌ به‌ حساب‌ آیند. مؤلف‌ اغلب‌ اوقات‌ هویت‌ زبان‌ وگویش‌ها را به‌ قول‌ خودش‌ «به‌ اندیشه‌ درمی‌یابد!» در صورتیکه‌ در زبانشناسی بررسی و مقایسه‌ متون‌ کافی و تدقیق‌ زبانها از نظرفونه‌تیک‌ (اصوات‌)، مورفولوژی (اشکال‌ تصریفی‌) و لغات‌ و ساخت‌ جمله‌ها (نحو) برای تشخیص‌ هویت‌ زبانها و خویشی آنها بایکدیگر ضروری است‌. مؤلف‌ در صفحة‌ 30 و صفحات‌ قبل‌ دانسته‌ و یا ندانسته‌ فارسی دری را که‌ از آسیای میانه‌ آمده‌ و بوسیلة‌ غزنویان‌ و سلجوقیان‌ درایران‌ رواج‌ یافته‌ و در آذربایجان‌ فقط‌ زبان‌ دیوان‌ و ادب‌ بوده‌ جایگزین‌ زبان‌ یا نیمزبان‌ آذری می‌نماید. البته‌ اگر خواننده‌ متوجه‌ نشودو همفکر کسروی هم‌ بوده‌ باشد بسیار خوش‌آیند می‌نماید. در صفحه‌ 31 چنین‌ می‌گوید: «این‌ هم‌ باید گفت‌ که‌ در زبان‌ کنونی آذربایجان‌ کلمه‌های بس‌ فراوانی از فارسی به‌ کار می‌رود و اینهابی‌گمان‌ بازمانده‌ از آذری است‌». مؤلف‌ در اینجا نیز فارسی را با آذری مخلوط‌ می‌کند. کلماتیکه‌ از گویشهای بومی در ترکی راه‌ یافته‌ بسیار ناچیز و برای فارسی زبانان‌هم‌ قابل‌ فهم‌ نیست‌ ولی کلماتیکه‌ از فارسی وارد ترکی شده‌ از زبان‌ دولتی و ادبی و نوشتار نفوذ نموده‌ است‌ چه‌ تعداد آنها در شهرهابیشتر و در دهات‌ کمتر و در ایلات‌ کوچ‌نشین‌ به‌ حداقل‌ است‌. اکثریت‌ این‌ کلمات‌ برای مفاهیم‌ مدنی‌، فرهنگی‌، مذهبی و دولتی است‌که‌ از زبان‌ دولت‌ و دولتیان‌ و فرهنگ‌ و ادب‌ فارسی وارد زبان‌ ترکی شده‌ است‌ همچنانکه‌ کلمات‌ عربی وارد فارسی و ترکی گردیده‌است‌. مؤلف‌ چند دوبیتی را از کتاب‌ سلسلة‌النسب‌ بنام‌ شیخ‌ صفی آورده‌ که‌ بعنوان‌ نمونه‌ یکی را عیناً نقل‌ می‌کنیم‌: بشتو برآمریم‌ حاجت‌ روا بور(3)دلم‌ زنده‌ بنام‌ مصطفی بور اهرا دوار بو بور دام‌ بوپار سرهر دو دستم‌ بدامن‌ مرتضی بور(4) این‌ دو بیتی‌ها که‌ نمونه‌ اخیر آن‌ بیشتر به‌ ملمعات‌ آذری فارسی شبیه‌ است‌ به‌ احتمال‌ زیاد از شیح‌ صفی نیست‌. زیرا بنوشته‌ خودمؤلف‌ در صفوة‌الصفا که‌ نزدیک‌ به‌ زمان‌ شیخ‌ صفی نوشته‌ شده‌ چنین‌ آمده‌ است‌: «شیخ‌ جز یک‌ مصرع‌ از انشای مبارکش‌ معلوم‌نیست‌». یعنی شعری نسروده‌ است‌ و کتاب‌ سلسلة‌النسب‌ صفویه‌ متأخر است‌. دوم‌ اینکه‌ اگر شیخ‌ برای استاد خود شیخ‌ زاهد گیلانی‌شعری می‌سرود منطقاً باید به‌ زبان‌ فارسی که‌ قابل‌ فهم‌ هر دو بود سروده‌ می‌شد نه‌ به‌ گویشی آذری اردبیلی که‌ برای تبریزی هم‌ به‌زحمت‌ قابل‌ فهم‌ بوده‌ (صفحه‌ 35 و 36) تا چه‌ رسد برای شیخ‌ زاهد گیلانی‌. سوم‌ اینکه‌ به‌ گفتة‌ خود کسروی شیخ‌ صفی سنی بوده‌ درصورتیکه‌ دو بیتی بالا نشان‌ می‌دهد که‌ سراینده‌ آن‌ شیعه‌ است‌. مؤلف‌ بعد از دادن‌ نمونه‌ها به‌ تفسیر بعضی اسامی رایج‌ در آذربایجان‌ می‌پردازد و بقول‌ خودش‌ به‌ اندیشه‌ و گمان‌ برای آنها ریشه‌یابی‌می‌کند. مثلاً نام‌ شهر باکو را به‌ استناد کتابهای ارمنی باکاوان‌ یا باکوان‌ می‌خواند و آنرا از ترکیب‌ باک‌ و وان‌ می‌شمارد و باک‌ را به‌ معنی‌خدا و بزرگ‌ و وان‌ را مانندگان‌ به‌ معنی جا و زمین‌ و یا پیوستگی می‌گیرد. - باکو و باکی در ترکی قدیم‌ (دیوان‌ لغات‌الترک‌ محمود کاشغری نوشتة‌ 1072 میلادی‌) به‌ معنی تپه‌ می‌باشد و چون‌ باکو که‌ از طرف‌مردم‌ «باکی‌» تلفظ‌ می‌شود روی تپه‌ ساخته‌ شده‌ به‌ این‌ نام‌ نامیده‌ شده‌ است‌. باک‌ و باکوس‌ در یونان‌ قدیم‌ نام‌ خدای شراب‌ بوده‌ و باآتشکدة‌ موجود در باکو ارتباطی ندارد. در مورد ارونق‌ و اران‌ نیز کلمه‌ را با چند بار تجزیه‌ و تفسیر جایگاه‌ آریا یا ایرانی می‌داند. در مورد کلمة‌ اران‌ و ارونق‌ دکتر زهتابی‌شبستری در مقاله‌ای که‌ به‌ همین‌ عنوان‌ نوشته‌ و در مجله‌ وارلیق‌ چاپ‌ شده‌ ثابت‌ کرده‌ است‌ که‌ استنباط‌ کسروی غلط‌ است‌ و اران‌کلمه‌ ترکی است‌ و جمع‌ (ار) می‌باشد که‌ در ترکی قدیم‌ به‌ کار می‌رفته‌ و به‌ معنی گرمسیر است‌ (رجوع‌ شود به‌ مقالة‌ فوق‌الذکر دکترزهتابی‌). مؤلف‌ همة‌ این‌ نامها را فارسی می‌خواند. در صورتیکه‌ اغلب‌ آنها برای فارسی زبان‌ قابل‌ فهم‌ نیست‌. بعد می‌گوید اسامی هم‌ قبلاًفارسی بوده‌ که‌ توسط‌ ترکان‌ به‌ ترکی ترجمه‌ شده‌ است‌ و مثال‌ می‌آورد: یالقوز آغاج‌ (آنکه‌ یک‌ درخت‌ دارد)، ایستی بولاغ‌ (گرمخانی‌چشمه‌)، سؤگودلو (بیدک‌: آنکه‌ بید دارد)، قوزلو (جوزدان‌: آنکه‌ جوز یا گردکان‌ دارد) قبول‌ نظر نویسنده‌ در این‌ مورد نیز که‌ متکی به‌ اندیشه‌ و گمان‌ ایشان‌ است‌ بسیار مشکل‌ است‌ زیرا چگونه‌ می‌توان‌ پذیرفت‌ که‌ مردم‌در قدیم‌ بجای کلمة‌ یالقوز آغاج‌ (آنکه‌ تک‌ درخت‌ دارد) را که‌ یک‌ جمله‌ است‌ بکار برده‌ باشند. مؤلف‌ در کتاب‌ آذری یا زبان‌ باستان‌ آذربایجان‌ بجای معرفی متون‌ کافی و شرح‌ ویژگیهای زبانی (فونه‌تیک‌، مورفولوژی و گرامر،کلمات‌ و نحو زبان‌) و مقایسه‌ آن‌ با زبانهای آریائی و غیرآریائی بیشتر سعی نموده‌ وجود زبان‌ آذری را ثابت‌ کند. در این‌ راه‌ نیز اصول‌و روش‌ و ترمینولوژی زبانشناس‌ را بکار نگرفته‌ و گاهگاه‌ دچار لغزش‌ و اشتباه‌ گردیده‌ است‌. مثلاً آذری را یک‌ زبان‌ معرفی می‌کند ودر معرفی آن‌ چند جمله‌ و دوبیتی از گویشهای مختلف‌ اردبیلی‌، خلخالی و هرزنی ارائه‌ می‌دهد. از نظر زبانشناسی موقعی می‌توان‌لهجه‌ای را زبان‌ نامید که‌ دارای ادبیات‌ و گرامر و منطقة‌ کاربرد وسیع‌ باشد. آذری کسروی که‌ فاقد ادبیات‌ و گرامر بوده‌ و در هر شهر ومنطقه‌ای بگونه‌ای دیگر بوده‌ است‌ احتمالاً گویشی از زبانهای آریائی است‌ (نه‌ فارسی زیرا از طرف‌ فارسی زبانان‌ که‌ قابل‌ فهم‌ نیست‌.) هر زبان‌ و حتی لهجه‌ و گویشی معمولاً بین‌ 30-40 فونم‌ (واژک‌، واج‌ یا صدا) دارد که‌ به‌ صدادار و بی‌صدا تقسیم‌ می‌شوند. مؤلف‌ ازتمام‌ فونم‌ها فقط‌ از 6 فونم‌ صحبت‌ می‌کند: (د، ت‌، چ‌، س‌، ب‌، پ‌) که‌ در آذری به‌ ترتیب‌ به‌ (ر، ز، ج‌، چ‌، م‌، ب‌) تبدیل‌ می‌شود. از قواعد دستوری به‌ شرح‌ 5 قاعده‌ بسنده‌ می‌کند که‌ در تمام‌ موارد با فارسی متفاوت‌ است‌ و در دو مورد (صفت‌ و موصوف‌ و مضاف‌و مضاف‌الیه‌) عین‌ ترکی است‌ (صفحه‌ 49). در مورد کلمات‌ فقط‌ 26 واژه‌ ارائه‌ می‌دهد که‌ از آنها 13 واژه‌ مخصوص‌ آذری است‌. بعد چند جملة‌ دو بیتی از آذری اردبیلی معرفی‌می‌کند که‌ خودش‌ هم‌ معنی بعضی از آنها را نمی‌داند. بعد نمونه‌هائی از گویش‌ خلخالی یا تاتی ارائه‌ می‌دهد که‌ به‌ اعتراف‌ خود آنها باگویش‌ طالشی یکی است‌ و با آذری اردبیلی متفاوت‌ است‌. نمونه‌های گویش‌ هرزنی هم‌ با دیگران‌ متفاوت‌ است‌ و در آن‌ کلمات‌ ترکی نیز دیده‌ می‌شود و به‌ قول‌ خود مؤلف‌ بیشتر به‌ زبان‌ ارمنی‌نزدیک‌ است‌ - در اینکه‌ در روزگار قدیم‌ گویشهای متعدد و مختلفی در خطه‌ آذربایجان‌ بین‌ مردم‌ متداول‌ بوده‌ شکی نیست‌. البته‌ این‌گویشها از آمیزش‌ گویشهای مهاجرین‌ آریائی و بومیان‌ بوجود آمده‌ ولی بعد از آمدن‌ اقوام‌ ترک‌ بعلت‌ اکثریت‌ قاطع‌ ترکان‌ همة‌ این‌گویشها در زبان‌ اقوام‌ ترک‌ مستحیل‌ شده‌ فقط‌ در چند نقطه‌ دور افتاده‌ که‌ آمیزش‌ با ترک‌ زبانان‌ زیاد نبوده‌ به‌ شکل‌ جزیره‌های زبانی‌(تاتی‌، هرزنی و به‌ قول‌ کسروی آذری‌) باقی مانده‌ است‌. آنچه‌ بیشتر مایة‌ تعجب‌ است‌ اینستکه‌ مؤلف‌ که‌ ادعای تحقیق‌ و زبانشناسی هم‌ دارد اصلاً روش‌ زبانشناسی را بکار نمی‌برد و قواعدآنرا رعایت‌ نمی‌کند و در نتیجه‌گیری از استدلالات‌ خود مانند یک‌ سیاستمدار حرفه‌ای مغلطه‌ می‌کند و می‌خواهد منظور خود را ارائه‌دهد. مثلاً بعد از آنکه‌ گویشهای مختلف‌ را به‌ نام‌ زبان‌ آذری معرفی می‌کند آنها را با فارسی یکی می‌شمارد و نتیجه‌ می‌گیرد که‌ ترکی‌زبان‌ میلیونها مردم‌ آذربایجان‌ و ایران‌ «واپس‌» زده‌ شود، یعنی متروک‌ شود و به‌ جای آن‌ فارسی جایگزین‌ گردد! یعنی زبان‌ میلیونهامردم‌ را باید عوض‌ کرد. چگونه‌؟ به‌ چه‌ وسیله‌ و روش‌ (که‌ با اصول‌ آزادی‌، حقوق‌ بشر و اسلام‌ هم‌ مغایر نباشد) و چرا؟ آیا نمی‌شودبجای این‌ روشها مانند کشورهای متمدن‌ و آزاد (سویس‌، بلژیک‌ و کانادا) با اصول‌ انسانی و اسلامی‌، هم‌ زبان‌ مملکت‌ (فارسی‌) را یادداد و هم‌ زبان‌ مادری را.

پاورقی‌:

1- بنابه‌ نوشته‌ موسی کالانکایتو مؤلف‌ آلبانی در قرن‌ ششم‌ میلادی زبان‌ ترکی در آلبان‌ (اران‌) بقدری شایع‌ شده‌ بود که‌ در سال‌ 520میلادی کشیش‌ مسیحی برای تبلیغ‌ مسیحیت‌ در میان‌ مردم‌ از زبان‌ ترکی استفاده‌ می‌کرد (محمود اسماعیل‌، آذربایجان‌ تاریخی‌1992 - باکو). همچنین‌ روایت‌ وهب‌ ابن‌ منبه‌ در کتاب‌ التیجان‌ ابن‌ هشام‌ (چاپ‌ حیدرآباد) چنین‌ است‌ که‌ روزی معاویه‌ قبل‌ از قشون‌کشی به‌آذربایجان‌ از مشاور خود عبیدبن‌ ساریه‌ پرسید که‌ آذربایجان‌ چیست‌، عبید در جواب‌ گفت‌ اینجا از قدیم‌ کشور ترکان‌ بود. 2- آباس‌ کاتینا، موسی خُرن‌. K.Kunik, Melanges Asiatiqils. V 150 مارکوت‌، ایرانشهر ص‌ 96 3- به‌ تو برآمدیم‌ حاجت‌ روا بود. 4- فردا که‌ روز محشر است‌ از من‌ سئوال‌ اعمال‌ کنند دست‌ التجای من‌ به‌ دامن‌ حضرت‌ علی مرتضی‌(ع‌) باشد.

منبع:

http://www.azernews.org/text.aspx?code= 610

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد