مطالب خبری جدید  و  آموزنده
مطالب خبری جدید  و  آموزنده

مطالب خبری جدید و آموزنده

اشکانیان سلسله ای موهومی

اشکانیان سلسله ای موهومی



بدون شک کثیف ترین اوراق تاریخی جهان، داستانی است که در باب امپراتوری اشکانیان، در دو سده اخیر، برای ایجاد هیاهوی مصنوعی در تاریخ ایران و با قصد پوشش دادن بر بخش دیگری از سکوت ناشی از قتل عام پوریم، ساخته اند.

تاریخ و باستان شناسی علت مهاجرت بقایای یونانیان به ایران تهی از آدمی را به خوبی تشریح کرده، از جنگ میان روم و یونان و سقوط آتن سخن گفته و باستان شناسی نیز بر شعله ور شدن پایتخت یونان صحه گذارده است.

«سنای خشمناک ارتشی به فرماندهی مومیوس و ناوگانی یه فرماندهی ملتوس به یونان فرستاد این دو نیرو کلیه  مقاومت ها را درهم شکست و مومیوس در سال ۱۴۶ پیش از میلاد کورنت یعنی قلعه اتحادیه را اشغال کرد. روم یا برای این که رقیب بازرگانی خود را از میان برداردـ چنان که سکیپیوی کهین در همان سال کارتاژ را در مغرب از میان برداشت ـ و یا برای این که درسی به شورشیان یونانی بدهد - چنان که اسکندر در تب داده بود - اتن شهر ثروتمند تاجران و پیشه وران را به دست آتش سپرد. مردان را همه کشتند و زنان و کودکان را به بردگی فروختند. مومیوس هرچه ثروت که قابل حمل بود، از قبیل آثار هنری که کورنتی ها شهرها و خانه های خود را با آن ها تزیین می کردند، به ایتالیا برد.پولوبیوس شرح می دهد که چه گونه سربازان رومی از تابلوهای نقاشی معروف به عنوان صفحه بازی نرد و شطرنج استفاده می کردند. اتحادیه منحل شد و رهبران اش را کشتند. یونان و مقدونیه نیز تحت فرمان حاکم رومی متحد شدند. بئوسی، لوکری، کورنت و ائوبویا خراج گذار روم شدند». (ویل دورانت، یونان باستان، ص ۷۴۰)

بقایای اشراف و صاحب منصبان و نظامیان و روحانیون هلنیست، در حال گریز از سپاه روم، چنان که به اختصار بررسی خواهم کرد، برای حفظ میراث های کهن یونان به شرق خالی از سکنه گریختند وبه سرزمین در پی پوریم خالی مانده ای مهاجرت کردند که امروز ایران می نامیم و پایه های مهاجر نشین های متعدد و حکومت در تبعید را بالا بردند که تا حوالی فروریزی روم به دست مسیحیان و اقوام شمالی و بروز ضعف در آن امپراتوری، تا قرن سوم میلادی ادامه داشته است. این همان پروسه ای است که از جانب رومیان نیز پس از فروپاشی امپراتوری روم غربی دنبال شد و بقایای جان به دربرده ی اشراف و کاهنان و صنعتگران و نظامیان روم، خود را به آسیای صغیر و ترکیه ی امروز رساندند و امپراتوری هزار ساله ی روم شرقی را پایه گذاردند.

روشن است که کلنی های یونانی و رومی در حال گریز، توانایی ستیز با بومیان خشن گسترش یافته در شمال و غرب اروپای باستان و قبایل نیمه وحشی گل و فرانک و وایکینگ را نداشته و در موقعیتی نبوده اند که از عهده مقابله با آنان برآیند. همین امر پناه بردن آنان به شرق را از آن روی موجه و قابل فهم و منطقی می کند که گریختگان مطمئن بوده اند حتی به میزان و در اندازه قبایل بدوی و پراکنده اروپای غربی نیز، در شرق میانه قدرت منطقه ای و قومی و بومی که با آن ها مقابله و در کار مهاجرت و استقرارشان اخلال کنند، نبوده است.

برای مورخ و محقق، چنان که به شرح بیاید، در مواردی پذیرش این همه ساده لوحی نزد اساتید تاریخ و باستان شناسی ایران باور نکردنی است که گرچه نمی دانند پارت کدام نقطه از جهان است، ولی سکه ای با تصاویر و مشخصات زیر را متعلق به صحرا گردان پارتی گفته اند.

 

سازندگان امپراتوری قلابی اشکانی برای ایرانیان، این سکه ی نقره ی بدون نام، با نقش چهره ی سرکرده ای با دماغ و مو و موبند و آرایش کامل یک یونانی بر یک سمت و سیمای هرکول چماق به دست، خدای یونانیان، بر سمت دیگر و لغات و خط یونانی که القاب صاحب سکه و شعار میهنی منضم به آن را چنین اعلام می کند: «حاکم بزرگ، عاشق یونان»،  به مهرداد اول پارتی نخستین سازمان ده سلسله ی بی اساس اشکانی بخشیده و می گویند این صورت صحرا گردی پارتی است که به قصد قلع و قمع یونانیان در ایران ظهور کرده است!!!

«بر سکه های اشکانی نوشته هایی نقر شده و زبان و خط این نوشته ها یونانیاست،ولی در اواخر دوره ی اشکانی بر بعض سکه ها نوشته های آرامی نیز دیده می شود. شاهان اشکانی اسم شخصی را کم تر ذکر کرده به همان اسم ارشک اکتفا ورزیده اند و این عدم ذکر اسم شخصی تعیین این مسئله را، که فلان سکه متعلق به کدام شاه اشکانی است، بسیار دشوار کرده است و در بعض موارد اینمسئله محققا حل نشده است، ولی بر برخی از سکه ها اسم شخصی شاه ذکر شده، به خصوص در مواردی، که چند نفر در یک زمان در ایران سلطنت کرده اند مثلا بلاش، پاکر دوم و اردوان چهارم، چنان که گذشت. برای نمونه نوشته های منقوش چند سکه را ذکر می کنیم:
«ازتیرداد اول: به یونانی، بازی لوس مگالی اورزاکی یعنی شاه بزرگ ارشک!
از فری پاپت: به یونانی، مگالی آرزاکی فیلادلفی ارشک بزرگ محب برادر!
از مهرداد اول: به یونانی، بازی لوس مگالی آرزاکیاپی فانیس شاه بزرگ ارشک نامی!
از فرهاد سوم: به یونانی، بازیلوس بازی له ان آرزاکی دیکایی اورگه تی کاس فیل هلنس شاه بزرگ، عادل، نیکوکار و عاشق یونان
از فرهاد چهارم: به یونانی، بازی لوس بازی له انآرزاکی اوزگه تیدیکایی کاس فیل هلنس شاه بزرگ، نیکوکار، عادل، عاشق یونان»... (حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص ۲۶۷۵)

آیا فریب خود و فریب تاریخ و ملتی واضح تر از این نیز ممکن است که جملاتی به زبان و خط و تاریخ گذاری یونانی را خارج شده از دهان صحرا گردان پارتی بی هویت بگویند و حاکمی را که بر سکه های اش خود را عاشق یونان می شناساند، به جنگ با یونان بفرستند و از آن که بر هیچ سکه ی به اصطلاح اشکانی، نامی چون بلاش و اردوان و مهرداد نیامده و این نهایت قدرت دروغ بافی نزد مورخین کنیسه و کلیسایی است که حتی نام سرکردگان این امپراتوری ساخته شده از خرده کاغذ را نیز در ذهن خود تولید کرده اند.

این سکه را بدون این که نامی بر اصل آن حک باشد، به اسم مهرداد اول اشکانی ثبت کرده اند. برای مورخ ارزش این سکه به تاریخ گذاری ۱۷۳و ۱۷۴ سلوکی است که بر برخی از انواع آن ثبت شده و با ۱۳۹ و ۱۳۸ پیش از میلاد برابر می شود و در نتیجه سکه را به نخستین کلنی های یونانیان مهاجر متعلق می کند که استقرار آنان در ایران تا حد توانایی در ضرب  سکه کامل شده است.

این سکه را هم بدون این که نامی بر اصل آن آمده باشد، به اردوان اول اشکانی بخشیده اند. اهمیت و ارزش این سکه در تاریخ گذاری سال ۱۸۸ سلوکی است که بر برخی از انواع آن ها ثبت شده و با ۱۲۴ پیش از میلاد برابر می شود و باز هم سکه را به نخستین دهه های حضور مهاجران یونانی در ایران مربوط می کند.

گرچه بر اصل این سکه نیز نامی حک نشده ولی دروغ بافان اشکانی ساز معلوم نیست از چه راه آن را به مهرداد دوم بخشیده اند. اهمیت و ارزش این سکه هم در تاریخ گذاری سال ۱۹۱ سلوکی است که بر برخی از انواع آن ها ثبت شده و با ۱۲۱ پیش از میلاد برابر می شود که با تاریخ گذاری سکه ی قبل فاصله ی کوتاهی دارد.

این نقش سرستون، که به طور عمده مخصوص معابد هلنی و در جهان به نقش «ایونیک» یعنی نمای یونان و باورهای هلنی معروف است، همانند نقش صلیب، هرگز و در هیچ کجای دیگر، جز در ابنیه ی مقدس یونانی به کار نرفته است و تعدد کاربرد آن در بناهای یونانی حیرت انگیز است. نقشی که انعکاسی از شاخ طرفین صورت یک قوچ با پیچش های گوناگون را در خود پنهان دارد. 

این ها فقط چند نمونه از نقوش انحصاری سرستون های معابد هلنی و مراکز آموزشی و ایمانی در یونان باستان است. اگر می خواستم موارد دیگری را نیز انتخاب کنم، تعداد آن ها از پنجاه در می گذشت. گمان ندارم حتی در اروپا، جز حوزه ی تسلط تمدن یونان، جای دیگری چنین نقشی را برای زینت سرستون ها انتخاب کرده باشند. شخصا در این گردش ساده ی قوس ها جلوه ای می بینم که کنجکاوی برانگیز است و میل به باز اندیشی و تفکر آرام را در آدمی زنده می کند.

نقش این گردن آویز یونانی، انعکاسی از آن گرافیک مقدس سرستون های هلنی را در خود نگه داشته است. مسیحیان متعصب یونان از کار برد این گردن آویزها پرهیز دارند و آویختن آن را علامت تعلق به هلنیسم دیرین می دانند و مرا به یاد پلاک هایی فلزی از نوع بال دار اهورامزدا می اندازد که حالا کسانی برای دهن کجی به اسلام، نه بر گردن، که درست روی سیب آدم و زیر چانه ی خود می بندند.

این تمبر یادبود یونانی آراسته به تصویر نقش سر ستون مقدس هلنی، برداشت شده از ارکتئوم، معبد مقدس آتنا در کنار آکروپلیس، که در نمای پشت تمبر دیده می شود، اهمیت این نقش ایمانی و انحصاری یونانیان را به روشنی نشان می دهد. در واقع این نقش ملی یونان و حامل پیامی کهن است که به ظاهر فقط یونانیان ارتباط ناگسستنی و مقدسی در فهم آن نشان می دهند.

این بقایایی از معبد خورهه در نزدیکی قم است

اینک نقش سر ستون های خورهه را از نزدیک تماشا کنید. آیا بازهم اثبات حضور یونانیان در ایران برای چنان مدتی که آن ها را به معبد سازی با همان لوگوی معروف ایونی، در کنار کلنی های معینی واداشته، نیازمند توضیح بیش تر است؟!! اینک بایستی کسی را بیابیم تا به ما توضیح دهد کارگزاران تدوین تاریخ جهان باستان چه کسانی بوده اند و تا چه اندازه در کرسی های شرق شناسی و حواشی آن نفوذ داشته اند که اینک حتی مورخین و صاحبان کرسی های تاریخ در یونان نیز، این معبد هلنی را متعلق به پارتیان می دانند؟!!!!!!

تردیدی نیست که ادعای تعلق سکه های مهاجران یونانی به امپراتوری اشکانیان، از زوایای گوناگون، ادعایی بیمارگونه و توطئه گرانه است، زیرا که در هیچ یک از این سکه ها حتی یک نشانه ی غیر یونانی یافت نمی شود. سکه هایی است به خط یونانی، تاریخ گذاری یونانی، شمایل حاکمان با پوشش و چهره های یونانی، اسامی یونانی، لوگوهایی از خدایان و کدهای هلنیستی یونان و سرانجام القاب و عناوین و صفات و تعارفات و باورهای یونانی.

«بر سکه ها علاوه بر نوشته هایی به زبان یونانی بعضی صورت ها و علائم نیز نقش شده که ذکر می کنیم: به پشت بعضی از سکه ها صورت ارشک است که بر سنگی مخروطی شکل نشسته کمانی به دست دارد. سنگ مخروطی تقلیدی است از یونانی ها، زیرا در معبد دلف مجسمه ای از آپلن رب النوع آفتاب، پسر زئوس خدای خدایانرا نیز بر چنین سنگی نصب کرده اند. بر این سکه ها از ارباب انواع دیگر یونانی نیز صورت یا علاماتی به این شرح مشاهده می شود:
۱. زئوس یا ژوپیتر، خدای بزرگ یونانی ها و رومی ها.
۲. نیکه رب النوع فتح که تاج بر سر شاه می گذارد.
۳. پالاس رب النوع جنگ.
۴. رب النوع عدالت با ترازویی در دست.
۵. آرتمیس رب النوع شکار.
۶. هراکل یا هرکول نیم رب النوع یونانی و رومی.
۷. فرشته... گاهی این فرشته ها تاج کنگره دار بر سر دارند». (پیرنیا، ایران باستان، ص ۲۶۷۸).

در آدرس بالا اگر آن نام من درآوردی و فاقد معنای ارشک را برداریم، که بر هیچ سکه ی به اصطلاح اشکانی نیامده است، تمامی دیگر  نشانه ها به رسوم هلنیسم و فرهنگ یونان مربوط است. می بینید که این بررسان تاریخ اشکانیان از حقیقت مسائل مربوط به این سلسله قلابی و از جمله تعلق کامل سکه های آنان به یونانیان باخبرند، اما به سبب وابستگی های گوناگون به مراکز ایران شناسی بین المللی، که مایه ی اصلی اشتهار و نام آوری و نان آنان بوده، ناگزیر و با توسل به بهانه هایی فوق احمقانه و با چنین بیانات مضحکی خود را فریب داده اند:

«بر برخی از سکه ها شکل لنگر کشتی به خوبی نمایان است. در این باب باید گفت که این تصویر تقلیدی است از سلوکی ها، ولی به نظر می رسد که اشکانیان از این کار مقصودی داشته اند. لنگر کشتی در یونان علامت آپولون رب النوعآفتاب و صنایع بود و سلوکی ها، نسب سلوکوس اول را به این رب النوع یونانی می رسانیدند. اشکانیان چون از سلوکی ها زن می گرفتند،خواسته اند بفهمانند که نژادشان از طرف زنان سلوکی به این رب النوع هم میرسد». (پیرنیا، ایران باستان، ص ۲۶۷۸)

به گمانم ثبت چنین نظری به نام هرکسی، که مطلقا نشان دیوانگی و نادانی کامل گوینده ی آن است، در برابر تمام مقامات و دارایی های جهان نیز ارزش معاوضه ندارد. آیا این گونه صاحب منصبان سیاسی و فرهنگی ظهور کرده در نکبت دوران رضا شاه، که بی نصیب از برخی آموزش های مصطلح روز هم نبوده اند، چه گونه و در مقابل چه پاداش و دریافتی قانع شده اند تا چنین تصور مبهم و موهوم و مهملی را پایه تحقیقات تاریخی خویش قرار دهند؟ در محاسبات من تنها یک پاسخ منطقی و قابل پذیرش برای این گونه جفنگ بافی ها و خوش خدمتی ها به مراکز کنیسه و کلیسایی تدوین تاریخ شرق میانه وجود دارد: از قبیل پیرنیا را سجده کننده ی یهوه و خدمت گذار پنهان کنیسه بدانیم تا بیان این چنین یاوه هایی در جهت پنهان کاری های قوم یهود منطق خود را بیابد و گرنه صاحبان خرد، به هیچ انگیزه ی دیگر، با بیان چنین بهانه ی پوچی خود را در مظان ابتلاء به عامیگری و جنون قرار نمی دهند. زیرا تا همین جا که یافته ایم بر سکه های ظاهرا اشکانی موجود، نقش بیش از ۲۰ رب النوع یونانی و هلنی حک است و اگر بخواهیم برای هریک از آن ها به همین شیوه ی پیرنیا بهانه ای بتراشیم فقط خدا می داند که از کجا سر به در خواهیم کرد!!!

«اولا باید دانست که سلاطین اشکانی پول طلا نداشته اند. آن چه سکه زدهاند فقط روی نقره و مس بوده و جهت این که روی طلا سکه نمی زده و پول طلا نداشتهاند، این است که امپراطوران روم یا دولت جمهوری رومن که در آن اعصار قدرت و استیلای زیاده از سایر ممالک متحده داشتند، اجازه به دول متعاهده در ضربمسکوک طلا نمی داده اند... اما پول نقره اشکانیان شبیه بوده استبه پول نقره یونانی های آن عصر... و چنین به نظر می رسد که اشکانیان در پول مسی همتقلید یونانیان را کرده اند». (اعتماد السلطنه، دررالتیجان فی تاریخ بنی الاشکان، ص ۱۵۰)

ملاحظه کنید احکامی را که از همین چند سطر بالا قابل استخراج است: نخست این که همان اشکانیان و یا پارتیان که گویا پشت رومیان و یونانیان از ضرب شصت تیر و کمان شان به لرزه در می آمده، امورات اقتصادی خود را با پول سیاه می گذرانده و از ضرب سکه ی طلا به سبب اولتیماتوم رومیان واهمه داشته اند!!! آن گاه و از آن که دشمنان بالفطره ی یونانیان بوده اند، احتمالا از سر لج بازی و دهن کجی، همان پول سیاه مورد نیاز خود را نیز از روی سکه های کم ارزش یونانی کپی می کرده اند!!!

«مسکوکات دولت اشکانی از نقره و مس است. از مفرغ هم سکه هایی هست، ولی نادر است. جنس این سکه ها برنجی است که روی آن را لعابی از مس داده اند، اشکانیان ازطلا سکه نزده اند». (حسن پیرنیا، ایران باستان، ص ۲۶۷۴)

بدین ترتیب با یک امپراتوری جهانی پر نیرو و دراز مدت به نام اشکانیان برخاسته از بیابان های پارت، که جغرافیای آن هنوز هم ناشناس است، مواجهیم که کم ترین نشان اشکانی و یا پارتی ندارند و ظاهرا برای اعلام برابری با یونانیان سکه های آنان را با زبان و شمایل خدایان یونانی تقلید می کرده اند و برای تغییر هویت و نژاد و پیشینه و پیوند قومی خود، به خواستگاری زنان سلوکی می رفته اند تا با خدایان هلنی قوم و خویش شوند و مورخین یهود در عین حال نوشته اند که همین پارتیان در همه چیز مقلد و محتاج به یونانیان و رومیان و تمکین کنندگانی که از بیم رومیان حتی سکه ی طلا نیز نکوبیده اند، دمار از روزگار روم و یونان در می آورده اند؟!!! 

برگرفته از مجموعه اثار تاملی در بنیان تاریخ ایران اثر استاد پورپیرار