سرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافت






این تصویر یکی از نمادهای مهم شرکت مایکروسافت و البته یکی از نمادهای بزرگ دنیای تجارت محسوب میشود. ۳۳ سال پیش و در سال ۱۹۷۸ این ۱۱ نفر نخستین کارمندان شرکت مایکروسافت بودند و بنیان یکی از بزرگترین شرکت های جهان را گذاشت اند.

 

چه کسی آن زمان فکر می کرد بیل گیتس این عکس با آن ظاهر جوان تبدیل به ثروتمند ترین فرد جهان می شود؟ ‏


داستان خود این عکس هم جالب است. تیم اولیه مایکروسافت علاقه ای به گرفتن عکس دسته جمعی نداشت اما وقتی باب گرینبرگ در یک مسابقه رادیویی برنده شد و جایزه آن یک عکس پرتره مجانی بود! آنها تصمیم گرفتند با هم بروند و این عکس دسته جمعی را بگیرند. ‏

اما هر کدام از این ۱۱ نفر چه مسیری را طی کردند و هم اکنون چه می کنند؟

 

 

بیل گیتس: ‏ فکر می کنم داستان این فرد را تقریبا همه می دانند. او مایکروسافت را تبدیل به باارزش ترین شرکت فناوری جهان کرد و تبدیل به ثروتمند ترین فرد جهان شد. ثروت فعلی اش ۵۴ میلیارد دلار است و حالا چند سالی است که مایکروسافت را ترک کرده. او در حال حاضر میلیون ها دلار از پولش را صرف کارهای خیریه و تحقیقات پزشکی می کند. ‏

اندره لویس: ‏ او نویسنده اسناد فنی مایکروسافت بود. خانم لویس در سال ۱۹۸۳ مایکروسافت را ترک کرد و به دنبال نوشتن رمان های تخیلی و روزنامه نگاری رفت. البته همکاری اش با مایکروسافت سبب شده بود که ثروت اش در سال ۲۰۰۴ حدود ۲ میلیون دلار باشد. ‏

 

ماریا وود: ‏ او کتابدار مایکروسافت بود و با یکی دیگر از کارمندان مایکروسافت در همین عکس ازدواج کرد. اما او تنها دو سال بعد مایکروسافت را ترک کرد و همزمان از این شرکت به خاطر تبعیض جنسیتی شکایت کرد. البته مایکروسافت شکایت را حل و فصل کرد و ماجرا بدون سر و صدا تمام شد. بعد از آن به نظر میرسد داستان فوق العاده ای نداشته است. او فرزندانش را بزرگ کرد و در امور خیریه کارهای داوطلبانه انجام می دهد. ‏

پل آلن: ‏ این فرد بعد از بیل گیتس مشهور ترین فرد گروه محسوب میشود و در حال حاضر نفر ۳۷ در لیست ثروتمندترین افراد روی زمین است. او میلیاردها دلار از پولش را صرف تیم های ورزشی کرده و روی استارت آپ های مختلفی سرمایه گذاری می کند. در زندگی شخصی اش هم کم نگذاشته است. برای مثال یکی از بزرگترین کشتی های تفریحی جهان متعلق به آقای آلن است. ‏

باب اوریر: ‏ او یکی از مسن ترین کارمندان مایکرسافت محسوب میشد. هنگام قدم گذاشتن انسان روی ماه او در ناسا و بخش کنترل ماموریت پرواز فضایی کار می کرد. در مایکروسافت او مدیر محاسباتی محسوب می شد. باب اوریر کسی بود که سیستم عامل DOS را برای کامپیوترهای IBM اماده کرد. در سال ۱۹۸۳ مایکروسافت را ترک کرد و به خانه اش در تگزاس رفت و به کار گله داری پرداخت! ثروت او از مایکروسافت حدود ۱۰۰ میلیون دلار تخمین زده میشود و هم اکنون مدیر چند تجارت محلی دیگر در تگزاس است. ‏

باب گرین برگ: ‏ او کسی است که برنده جایزه رادیویی شد و تیم مایکروسافت آن عکس را گرفت. بعد از اینکه به مایکروسافت در توسعه نسخه جدید BASIC کمک کرد آنجا را در سال ۱۹۸۱ ترک کرد تا به شرکت خانوادگی شان کمک کند. خانواده گرینبرگ در کار تولید عروسک برای کودکان بودند. محصولات آنها شهرت زیادی پیدا کرد و به نظر می رسد اقای گرینبرگ و خانواده اش در کار خودشان به موفقیت های بزرگی رسیدند. ‏

مارک مک دونالد: ‏ او اولین حقوق بگیر مایکروسافتی محسوب می شود. وقتی در سال ۱۹۸۴ مایکروسافت را ترک کرد معتقد بود این شرکت بیش از حد بزرگ شده و به همین خاطر دیگر علاقه ای به کار کردن در آنجا نداشت. بعد از ترک مایکروسافت او به یکی از شرکت های پل آلن رفت و چند وقت بعد به یک شرکت طراحی در سیاتل رفت. جالب است بدانید که مایکروسافت این شرکت طراحی را در سال ۲۰۰۰ خرید و بنابراین مارک مک دونالد دوباره کارمند مایکروسافت شد. او گفته است که ثروت اش کمتر از ۱ میلیون دلار است. ‏

‏ گوردون لتوین: ‏ او یک برنامه نویس بود و تا سال ۱۹۹۳ در مایکروسافت کار کرد. سپس آنجا را ترک کرد تا هوایی تازه کند‪. او یک مرزعه در آریزونا دارد و برای حفظ محیط زیست به بعضی مراکز کمک مالی می کند. ثروت تقریبی اش ۲۰ میلیون دلار است. ‏

استیو وود: ‏ او همسر ماریا وود است که با عصبانیت مایکروسافت را ترک کرد. او هم مایکروسافت را سال ۱۹۸۰ ترک کرد اما با پل آلن در چند شرکت به همکاری ادامه داد. او یک شرکت برای خدمات ارتباطات بی سیم تاسیس کرد که در سال ۱۹۹۶ به عنوان SinglePiont شناخته شد. او هم اکنون رییس هیات مدیره این شرکت است و ثروت اش حدود ۱۵ میلیون دلار است. ‏

باب والاس: ‏ بعد از ترک مایکروسافت یک شرکت نرم افزاری به نام QuickSoft تاسیس کرد. اما در کنارش او عاشق تحقیق روی داروهای روانگردان بود. اقای والاس در سال ۲۰۰۲ به علت ابتلا به ذات الریه درگذشت. ‏

جیم لین: ‏ او یکی از مدیران پروژه در مایکروسافت بود که سال ۱۹۸۵ آنجا را ترک کرد. گفته می شود که هنگام ترک آنجا گفت مایکروسافت شور و اشتیاق را در من از بین برد. بنابراین رفت تا شرکت خودش را تاسیس کند. او در همکاری های مایکروسافت با اینتل نقش مهمی را بازی کرد. ‏

حالا تصویر همان گروه را بعد از گذشتن چندین سال می بینید.

 

[/html]


سرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافتسرنوشت 11 کارمند نخست مایکروسافت


جشن قهرمانی سامورایی ها در قطر/ تصویری... 10 بهمن 89 - 12:18

آلبرتو زاکرونی مربی ایتالیایی تیم ملی ژاپن که در آخرین تجربه مربیگری اش، برروی نیمکت یوونتوس ناکام ماند، شنبه شب با سامورائی ها به افتخار بزرگی دست یافت.

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی

عکس دختر زیبا عکس زن عکس خارجی عکس جولی


چرا میگن بچه ننه نمی گن بچه بابا ؟

مامان
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام ...
- باشه .
- مامان
- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه
- مامان
- بعله؟
- من بوس می خوام
- قربونت بشم
- مامان
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسی می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من دوست می خوام
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من یه مهمونی باحال می خوام
- باشه عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- من زن می خوام
- باشه عزیز دلم
- مامان
- بعله ؟
- من دیگه زن نمی خوام
- اوا ... باشه
- مامان
- .. بعله
- من کوفته تبریزی می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من بغل می خوام
- بیا عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- مامان
- بعله
- مامان
- ... جونم ؟
- مامان حالت خوبه
- آره
- مامان ؟
- چی می خوای عزیزم
- تو رو می خوام .. خیلی
- ...


***

- بابا
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام
- به من چه بچه ... به مامانت بگو
- بابا
- هان؟
- من شیر می خوام
- لا اله الا الله
- بابا
- چته ؟
- من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
- آروم بگیر بچه
- بابا
- اههههه
- من پول می خوام
- چی ؟؟؟؟ !!!
- بابا
- اوهوم ؟
- منو می بری پارک ؟
- من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
- بابا
- هان ؟
- من زن می خوام
- ای بچه پررو ... دهنت بو شیر می ده هنوز
- بابا
- ....
- من جیش دارم
- پوففف
- بابا
- درد
- من زن نمی خوام
- به درک
- بابا
- بلا
- تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
- تقصیر عمه ات
- بابا
- زهرمار
- من یه اتاق شخصی می خوام
- بشین بچه
- بابا
- مرض
- منو دوس داری
- ها ؟
- بابا
- ...
- بابا
- خررر پفففف
- بابا
- خفه
- بابا
- دیگه چته ؟
- من مامانمو می خوام
- از اول همینو بگو ... جونت در بیاد

عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت عکس دختر و زن لخت

بوسیدن آینه



در تورنتو کانادا یه دانشگاه بود . تازگی ها مد شده بود دخترها وقتی می رفتن تو دستشویی ، بعد از آرایش کردن آیینه رو می بوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه . مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. موضوع رو با رییس دانشگاه در میون می ذاره . فرداش رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می کنه جلوی در دستشویی و می گه :

کسانیکه که این کار رو می کنن خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می کنن . حالا برای اینکه شما ببینین پاک کردن جای رژ لب چقدر سخته ، یه بار جلوتون پاک می کنه .

مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال رو فرو کرد تو توالت ، بعد که دستمال خیس شد ، شروع کرد به پاک کردن آینه .

از اون به بعد دیگه هیچکس آیینه ها رو نبوسید!

جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی جک سکسی

امان از دست ایرانیها






سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط ، لطفا !!!