خلیل غلامی
نفی بگذار و همان هستی پرست
این درآموز ای پدر زآن تُرک مست (مولوی)
نفی بگذار و همان هستی پرست
این درآموز ای پدر زآن تُرک مست (مولوی)
هواداران تراختور به غیر از تشویق تیم خود، سبب رونق هواداری در کشورمان نیز شده است. به حکم آمار موجود هنوز رهبری هواداری را آذربایجان به دوش میکشد. شوری که بدین ترتیب در بازی فوتبال به وجود آمده است، یکی از رویدادهای بینظیر به شمار میآید. شادی و هیجانی که در بین جوانان ایران از بابت این بازیها دیده میشود بیاهمیت نیست. کسانی از این شادیها بیبهرهاند که در گوشهی غم اعصاب خود را رشته میکنند. این گروه را نمیتوان به جمع شادیهای مردم پیوند داد. هر گونه هیجان و رویدادهای ورزشی برای آنان در حکم راه رفتن روی اعصابشان است. اما، نقدها و ایراداتی که برای این پدیده وجود دارد، قطعا از زبان آنان نمیتوان شنید.
چرا نمیتوان شادی مردم را با صدای بلند شنید؟ پس از چندین سال خاموشی امروزه مردم و جوانان دوباره به بهانهای گرد هم میآیند و دست میزنند و برای فرهنگ خود میخوانند. بیهیچ هزینه و برنامهریزی این پدیده باعث شادی و لبخند بین مردم شده است. اگر شهرداری یا هر ارگان دیگر کلی برنامهریزی کند و هزینه بار کند، حتا به این اندازه نمیتواند موفق باشد. یا بهتر است بگویم، مردم اصلا محلی بدانها نمیگذارند. چرا؟ چون شرایط و مشکلاتی دارند که مردم باز هم در حاشیه میمانند. رسانههای محلی چندان از عهدهی نشان دادن آن برنیامدهاند. تحلیل خوب و مؤثر به اندازهی دو فصل بازی که داشتیم، ارایه نشده است. تحلیلهای مرکز بیشتر و بهتر از ما بود. به همین جهت، مردم ما روی کرد خیلی کمی به رسانههای دارند. گرههای موجود در برخی رسانههای محلی و بدتر از آن، آن چه در ذهن گردانندگان نشریات میگذرد، موانع مهم ایجاد فاصله بین مردم است. این نشریات بیشتر با مدیران حشر و نشر دارند تا با مردم.
گرد آمدن گروه بزرگی از هواداران تراختور در ورزشگاه هم چنان حکایت از اهمیت ورزش در آذربایجان دارد. گروه 100 هزار نفری از مشتاقان همواره نسخهی خود را میپیچند و ما به عنوان رسانه غالبا پشت سر آنان قرار داریم و بهترین حالت فقط شنونده هستیم. ادبیات سراپا لغزنده و محافظه کار رسانهها حتا شنوایی خوب را هم از دست میدهند. نیم نگاهی که مردم برای این رسانهها داشتند با ادبیات و تحلیلهای درپیتی، آخرین سنگر خود را نیز از دست میدهند.
یکی از موارد مهمی که برای من پیش آمد، تصادف نوجوانی به هنگام هواداری از تیم محبوباش بود (یکی از رسانهها نوشته بود: تیم به اصطلاح محبوب تراختور). حسام نوجوان 15 سالهایست که بر اثر یک اشتباه پیش از بازی تراختور با استقلال با یک خودرو تصادم کرد و از ناحیهی دو پا آسیب دید. کل داستان برایم جالب است: خانمی با عنوان خالهی حسام مرا در جریان گذاشت و انگیزهی او از این کار این بود که روحیهی حسام و همهی نوجوانان هوادار تراختور نگاه داشته شود. حسام پس از تصادف با شوک الکتریکی دوباره جان گرفت و سپس چند بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. خانوادهی او در بیمارستان هم چنان در اوج تشویق تراختور قرار داشتند. در این وضعیت بد، روحیهی آنان برای من جالب بود. آیا این یک ندانم کاریست که دست از تیم محبوب خود برنمیدارد؟ در چشم آنان حسام تنها یکی از صدها هزار هواداری بود که به تشویق تیماش میپرداخت. این نکتهی مهمِ موضوع من است. حسام و خانوادهاش نفی را گذاشته و هستی را میپرستند. هستی زندگیست، روی دادهاست. آنان از نفی و افسردگی، زندگی را برمیگزینند. در کنار مردم ماندن و نه مردمی که افسرده و دلزدهاند، باید برای هر کسی مهم باشد. زندگی گوشهگیری نیست. باید به گفتهی گوته (شاعر آلمانی) جاری بود و زندگی کرد.
این مورد نشان دهندهی جاری بودن هواداران تراختور است. من به عنوان یک عکاس و کسی که علاقهمند پشت صحنهی بازی تراختور هستم، شور و حرکت بزرگ مردم برای برگزاری یک همایش بینظیر، از جلوههای ماندگار برای من است. وقتی حاج رحمان یاوران از حسام میپرسد کدام بازی کن را دوست داری، بدون مکث گفت، کرار! و کرار کسیست که آرزوهای دیرینهی مردم آذربایجان را به ظهور میرساند. در این راه همهی نیروها و نفسهای هواداران برای برپایی بیرق تراختور بر فراز ورزشگاهها صف آرایی خواهد کرد. پندی که آن ترک مست برای ما به یادگار گذاشت پرستش هستی و زندگی پیروزمندانه است. برای پیروزی باید هماره کوشید. تلاش نفس گیر برای رسیدن به آرزوها هیجانی در خود دارد که «هر که این کار ندانست در انکار بماند»
حضور کمال وند، کرار، خبرنگاران و لیدرها در کنار مصدوم نوجوان ما به جاری بودن هواداری استحکام خواهد بخشید.