من طرفدار تیراختورام، پس هستم
تراکتور
تیم هویت است. تیمی است برای احیای هویت انسانی. تیمی برای رهایی و
رستگاری. رهایی از سلطه سوداگریهای سیاسی. بارسلونای آذربایجان آنگاه که پا
به میدان می نهد همه اهالی هویت یکدل و یکرنگ فتح دروازه های رهایی را
زمزمه می کنند.
همه اندوههای آذربایجان در ساق پای یک گلزن جمع می
شود و وقتی گلزن تیم دروازه حریف را می گشاید اندوه آدمی می شکفد. اندوه ،
تبدیل می شود به دسته گلی برای هویت.
زبان فوتبال زبان همه
زبانهاست. زبان بی زبانیست. با زبان بی زبانی و در قالب یک تیم، اندوه
اسارت و استحاله و تحقیر به تصویر کشیده میشود. پیشتر نیز گفته ام که
تراکتور ما از جنس بارسلوناست. در بارسلونا مسی نیست که طنازی می کند.
مسی نباشد یکی دیگر شکل این طنازی خواهد شد. آنجا همه کاتالان طنازی می کند.
تبریز طناز ما اینک سر پا ایستاده و بچه های خویش را می نگرد. بچه های
هویت و زبان و فرهنگ را. تبریز ، شکل گیری یک تقابل جوانمردانه را تسریع می
بخشد. که تراکتور یک تقابل است.
این تقابل خیلی زودتر از اینها
باید شکل می گرفت. این تقابل باید در عرصه های فرهنگ و سیاست نمود پیدا می
کرد اما تنگ نظری فرهنگ حاکم مانع از شکل گیری این تقابل شد.
اکنون
تراکتور در شکل گیری این تقابل جریان سالمی را دنبال می کند، اما باز هم
تنهاست. البته رشد و شکوفایی تیم ما به معنای حذف تنگ نظری فرهنگ حاکم نیست
بلکه این یک اجبار است. باران هویت خواهی شروع شده و مخالفان چاره یی جز
خیس شدن ندارند
در تراکتور همه قابلیت های تقابل موجود است. اما بدون شک مهمترین قابلیت تقابل در تراکتور طرفداران آن هستند.
بدون
شک بارسا و تراکتور، تنها تیمهایی هستند که هیچ تماشاگری ندارند. یعنی
طرفداران آنها تماشاگر نیستند بلکه خود تماشا هستند. آنها نگاه نمی کنند
بلکه خود نگاه اند. نگاه زبان و هستی، نگاه شور و سرمستی. رقیبان تراکتور
باید بدانند که تراکتور سکه برد و باخت نیست. جدال تراکتور سر بردن و باختن
نیست.
همه شور تراکتور به شیوه خود رقصیدن است. مثل رقص
آذربایجانی. بعضی ها ایراد می گیرند که " تو از واژه من زیاد استفاده می
کنی". این از آن روی است که "من" تاریخی ما را همیشه پنهان نگاه داشته اند.
"من" سرکوب شده، قصد شکفتن دارد. تراکتور من شکفته ماست، فارغ از آن که چه
کسانی قصد صاحب شدنش را دارند. این همه برای بودن و نبودن فلسفه تراشیده
اند. بگذار برای یک بار هم که شده، فلسفه یی از جنس فوتبال بتراشیم. من
طرفدار تراکتورم، پس هستم.
تراکتور تیم نیست، تفکر است. تفکری برای
حال و حالا. مثل زندگی که گذشته و آینده ندارد. تفکر طرفداران تراکتور
مبارزه برای اکنون است. آنها می دانند که تراکتور فرصتی برای ظهور هویت می
باشد. پس باید دو دستی آن را بچسبند. بعضی تیمها به فوتبال چهره یی ابرو در
هم کشیده و پر از فیس و افاده داده اند. تراکتور باد دهان آنها را خالی می
کند.
هرگز زبان ترکی این قدر به فوتبال نزدیک نشده بود. هرگز هویت
خواهی و عدالت طلبی این قدر با فوتبال نرقصیده بود، که تراکتور آفریده شد